مدیریت سازمان های آموزشی
از قديم الايام انسان ها براي چرخه حيات و كنار آمدن با پديده ها، مبادرت به تأسيس و گسترش سازمان ها كرده اند تا از طريق آن بتوانند اهداف و نيازهاي خود را محقق سازند. با وجود پيشرفت هاي عظيم اخير در عرصه هاي مختلف انسان ها همچنان مهره هاي اصلي سازمان را تشكيل مي دهند به طوري كه موفقيت سازمان ها در جهت تحقق اهدافشان وابسته به نحوه نگرش آنان نسبت به انسان و چگونگي به كارگيري اين نيروهاست . با پيدايش دانش روابط انساني روشن شد نظريه كلاسيك ها كه فرد را تنها از جنبه اقتصادي، مهم مي دانستند و كارگران را همانند ماشين هايي مي پنداشتند كه بايستي از نيروي آنها به عنوان يك انرژي مكانيكي در جهت بالا بردن سطح توليد استفاده نمود، ديگر اهميت چنداني ندارد و نمي تواند اثري در افزايش بازدهي كار و بالا بردن سطح توليد سازمان ها داشته باشد بلكه از طريق دانش روابط انساني است كه مي توان دريافت چه عواملي در چگونگي رفتار سازماني افراد، مؤثرند و مي توانند در كاهش يا افزايش بازدهي و توليد اثر بگذارد. جلب نظر افراد و مشارکت آنها در تعیین اهداف ، برنامه ها و خط مشی ها روحیه افراد را تقویت میکند و آنان را به اجرای برنامه ها و تحقق اهداف متعهد میسازد و عالی ترین شکل مدیریت مشارکت جویانه مدیریت مبتنی بر هدف است. نهضت روابط انساني در اثر پيشرفتها و تحولات سياسي، اجتماعي و فرهنگي پديد آمده است و تئوريهاي آن پاسخي براي شرايط و مطلوبهاي زمان بود. جنبشهاي بزرگ سياسي ـ اجتماعي تجارب حاصل از بحران بزرگ اقتصادي و نياز به امنيت شغلي و اتحاديه گرايي توجه مديريت را به حقوق كارگر جلب نمود. فرض اساسي تئوري روابط انساني اين است كه جنبه هاي اجتماعي و رواني كارگر به عنوان فرد و گروه كاري او بايد مورد تأكيد قرار گيرد. با توجه به مفروضات آن، تعريفي كه نئوكلاسيك از سازمان ارائه مي دهد عبارتست از: «مجموعه گروههاي انساني كه اهداف مشتركي دارند.» شناسائي نحوه فعاليت گروهها و رفتار فرد در داخل گروه مستلزم بهره گيري از علوم رفتاري است. بدين ترتيب بررسي سازمان در چهار چوب علوم رفتاري موجب شد كه ابعاد تازه اي به تئوري، مفاهيم و متدلوژي تحقيقات سازماني افزوده شود . خلاصه اين كه مطالعات و بررسي هاي روابط انساني ثابت كرد كه سازمانها علاوه بر جنبه اقتصادي داراي جنبه هاي اجتماعي و احساسي نيز هستند. تجارب هاثورن نشان داد كه رعايت و احترام فرد به عون انسان و توجه به سازمان غير رسمي به همان اندازه كه سازمان رسمي و شرايط فيزيكي اقتصادي كار براي بهره وري اهميت دارد، مهم است .
مكتب نئوكلاسيك به عنوان بخشي از آثار تغييرات سياسي، اجتماعي و اقتصادي دهه هاي سوم و چهارم قرن بيستم ظاهر شده است. ريشه هاي ايجاد و رشد مكتب نئوكلاسيك را كه «نهضت روابط انساني» نيز ناميده مي شود مي توان در دگرگونيهاي به شرح زير جستجو كرد:
1ـ توسعه شهر نشيني و مهاجرت كشاورزان به صنايع و كارخانجات بر اثر بروز انقلاب صنعتي و مكانيزه شدن كشاورزي و كاهش نيروي انساني مورد نياز در اين بخش از فعاليت.
2ـ افراط مالكان كارخانجات در بهرهكشي از وجود كارگران با بكارگيري اصول مديريت علمي.
3ـ پيدايش و گسترش جنبشهاي كارگري و ايجاد اتحاديها و سنديكاها و حمايت قانون از آنها.
4ـ تفكيك مديريت از مالكيت، تخصصي و حرفه اي شدن هر چه بيشتر مديريت.
5ـ حصول امنيت شغلي و تأمين اقتصادي كارگران و فراهم شدن زمينه توجه به نيازهاي اجتماعي و رواني.
6ـ گسترش سريع روانشناسي تجربي و بكارگيري علوم رفتاري در حل مسائل مديريت.
7ـ تغيير ارزشهاي جامعه كارگري از فردپرستي به احساس وابستگيهاي متقابل بر اثر تجارب ناشي از بحران بزرگ اقتصادي سالهاي 1930)(کوهستانی و دیگران ،1379،ص72).
روند پيشرفت نظريههاي رفتاري:
تئوريهاي جديد سازمان و مديريت اگرچه پيش از سال 1950 ميلادي نيز کم و بيش مورد توجه قرار گرفته بود، ليکن به طور عمده، از دههي 1950 ميلادي به بعد، به پيشرفت وسيع و دامنهداري نايل آمد. در اين مقال، ملاحظات فلسفي اين نظريه، مورد بررسي قرار گرفته و مقالاتي که از سوي برخي از نويسندگان در اين زمينه انتشار يافته، به گونهاي خلاصه عنوان ميشود.
ملاحظات فلسفي عمده:
نظريههاي علمي نوين، صرفنظر از رشته مطالعاتي مربوط به آنها، در اکثر موارد در اصول، با فلسفهي کلاسيک ارسطويي تفاوت دارد. اختلافات عمدهي فلسفي در اين زمينه را ميتوان بدين گونه خلاصه کرد که:
اولاً علوم کلاسيک، بر پايه تحليل و توصيف بنا نهاده شدهاند. در تحليل از طريق روشهاي علمي، موضوع مورد مطالعه با اجزاي کوچک و کوچکتر تقسيم ميشود. بنابراين در روش تحليل علمي اگرچه يک محقق اغلب در زمينههاي بسيار تخصصي، صاحب مهارت ميشود. اما در زمينهي داشتن يک ديدگاه کلي از موضوع مورد مطالعه دچار نارسايي خواهد شد. در حاليکه تئوريهاي رفتاري با توجه به تأکيدي که بر ترکيب و طرح سازمان دارد، ايجاب ميکند تا محقق در اين زمينه، از ديدگاهي کلي و فراگير برخوردار باشد.
ـ ثانياً در علوم کلاسيک اغلب اين مفهوم مطرح ميشود که هيچ چيز نميتواند غير از خود، چيز ديگري باشد. به عبارت ديگر هر پديده، يک بعد بيشتر ندارد، در مقابل اين طرز تفکر «زيگموند فرويد» نشان داد که انگيزش همراه با ساير ابعاد رفتار انسان، چند بعدي و داراي سطوح گوناگون است. پژوهشگران دانش نوين به طور عموم، طرفدار چنين نظرات چند بعدي و چند جانبهاي هستند درحالي که محققين کلاسيک، بيشتر به نظريات يک بعدي و محدود نسبت به واقعيات و علت و معلولها گرايش دارند و فاقد سعهصدراند؛ تئوريهاي پيشرفتهي سازمان، در مقايسه با کلاسيکها، از يک چنين تفاوتهايي (و تفاوتهاي ديگري که در ساير رشتههاي علمي بين نظريههاي نوين و کلاسيک به چشم ميخورد) برخوردارند (هليکس وگيولت، 1370، صص192-191).
مقايسه مكاتب نئوكلاسيك و كلاسيك:
تئوريهاي كلاسيك و نئوكلاسيك از جهات متهدد در دو قطب مخالف قرار دارند. عواملي كه از نظر يكي حساس و خطير است در نظر ديگري قابل اهميت نيست. ولي هر دو مكتب در يك مورد اتفاق نظر دارند و آن اين كه «عقلايي بودن عملكرد سازمان، انسان را به خوشبختي ميرساند.» منتهي هر كدام راهاي خوشبختي انسان را از ديدگاه خود ديده اند. تئوري كلاسيك با فرض انسان چرا نظریه آشوب اهمیت دارد؟ اقتصادي، خوشبختي انسان را در انگيزش مادي يافته است در حاليكه تئوري نئوكلاسيك خشنودي بشر را در مفاهيم و نيازهاي اجتماعي جستجو مي كند، بايد دانست كه تئوري نئوكلاسيك تئوري كلاسيك را نفي نمي كند بلكه تغييراتي را در جهت تكامل در آن داده و ابعادي به آن اضافه كرده است.
مكتب نئوكلاسيك با تاكيد بر جنبه هاي رفتاري و رواني و سعي در شناخت عوامل كيفي و احساسي فرد، نقص مكتب كلاسيك را كه از معنويت انسان بسيار دور بود جبران كرد. نئوكلاسيكها واحد جديدي را براي تجزيه و تحليل بررسي هاي سازماني معرفي كردند و آن عبارت است از: فرد شاغل، گروه كاري، قبل از آن، كلاسيكها سازمان و فعاليت آن را واحدي براي تجزيه و تحليل به شمار آوردند و بهينه سازي مجموعه سازمان مورد نظر آنان بود.
تئوري نئوكلاسيك اصولا بر پايه موفقيتها و شكستهاي نظريه كلاسيك بنا شده است. تئوري كلاسيك طرح اوليه سازمان را فراهم آورد و تئور نئوكلاسيك آن طرح را تكامل بخشيد. نئوكلاسيك با اصلاح ساختارهاي عقلايي، غير شخصي،خشك بي روح كلاسيك و توجه به فرد به عنوان انساني با احساس و داراي تأثير پذيريهايي اجتماعي كه عملكردش را تحت الشعاع قرار مي دهد، معيار هاي قابل قبولي ايجاد كرده است..(کوهستانی و دیگران،1379،ص79).
آغاز نهضت روابط انساني با انجام مطالعات هاثورن شناخته مي شود. اين مطالعات در كارخانه هاثورن وابسته به شركت وسترن الكتريك واقع در شهر شيكاگو آمريكا از سال 1927 تا 1932 بوسيله گروهي به سرپرستي التون مايو و با همكاري دو نفر ديگر از دانشمندان به نامهاي روتليسبر گروديكسون انجام گرفت به نتايج و يافته هاي غير منتظره منتهي گرديد. البته عده اي معتقدند كه در اصل پيدايش مكتب روابط انساني به وسيله التون مايو و دستيارانش اتفاقي بود! چرا كه وي و دستيارانش در ابتدا قصد نداشتند آزمايشاتي براي پيدا كردن روابط غيررسمي و سازمان غيررسمي و اهميت آن در سازمان رسمي انجام دهند، بلكه حسب اتفاق و در حين تحقيق علمي تجربي بر روي تأثير عوامل فيزيكي و مادي بر افزايش كارآيي در حمايت از مديريت علمي (تيلوريسم) به اين دستاورد عظيم جهاني رسيدند (سيدعلي اكبرافجه، ۱۳۸۰).
اولين سري مطالعات به بررسي اثرات ميزان نور در ميزان توليد ميان گروهي از زنان كارگر كه تجهيزات و قطعات تلفن را مونتاژ مي كردند، مربوط مي شد. وقتي پژوهشگران شروع به تغيير شرايط كردند متوجه شدند كه با هر تغيير مهم، علي رغم مثبت و منفي بودن آن. توليد افزايش مي يابد. عدم ارتباط بين اين دو تغيير موجب شگفتي پژوهشگران شد. اين بي ارتباطي تا آنجا بود كه حتي پس از رساندن روشنايي به حداقل، بهره وري افزايش يافت.
به دنبال تحقيق فوق، پژوهشگران اثر فواصل زماني استراحت و ساير شرايط كار را روي ميزان توليد پنج نفر از كارگران سنجيدند. ميزان توليد با روندي نسبتا هماهنگ افزايش مي يافت، ولي هيچ رابطه اي با افزايش دوره هاي استراحت و ساير متغيره نداشت. توليد تا جايي افزايش يافت كه دوره هاي استراحت بكلي حذف شد و شرايط كار به حداقل نزول كرد.
پژوهشگران درباره علل افزيش توليد در طي مطالعات فوق الذكر بررسي كردند و به اين نتيجه رسيدند كه افزايش توليد معلول تغير وضع اجتماعي كارگران، اعتلاء روحيه و سطح رضايتمندي رواني آنان و ايجاد الگوهاي جديد در تفاعل اجتماعي گروه است كه با قرار دادن آنها در اطاق آزمايش و بذل توجه خاص به آنان حاصل مي شود.
كشف اهميت «عوامل چرا نظریه آشوب اهمیت دارد؟ اجتماعي» مهمترين يافته مطالعات هاثورن است. نتيجه مطالعات هاثورن موجب شد كانون تحقيق از متغيرهاي فيزيكي و روانشناسي به متغيرهاي رواني ـ اجتماعي و سرانجام به متغيرهاي اجتماعي تغيير نمايد. مطالعات هاثورن منشاء اصلي و انگيزه مطالعات بعدي در زمينه روابط انساني گرديد. اين مطالعات نشان دهنده پلي است كه نظريات مكتب روابط انساني را با مطالعات اوليه جنبش مديريت علمي پيوند مي دهد. (سيدعلي اكبرافجه، ۱۳۸۰).
خلاصه مراحل مطالعات
مرحله اول : آزمایشهای روشنایی (1927-1924) توسط دیکسون
l انتخاب دو گروه آزمایش وکنترل در دو محیط جداگانه
نتایج: هدف آزمایش که سنجش رابطه روشنایی و تولید بود با شکست مواجه شد
1- روشنایی فقط یک از عوامل موثر برای راندمان و کارایی بود
2- رابطه علت و معلولی میان روشنایی و بهروری کارکنان وجود نداشت
مرحله دوم : اتاق نصب تقویت کننده ها (1927-1929)
l انتخاب شش نفر کارگر زن از بخش نصب واتصال تقویت کننده ها و قرار دادن آنها در محیط جداگانه
l نتیجه: به هدف آزمایش (سنجش رابطه میان تغییر شرایط فیزیکی و راندمان) دست نیافتند.
l محیط اجتماعی در افزایش بهره وری تاثیر داشته است. که عوامل محیط اجتماعی عبارتند از:
1- فضا و جو گروه
2- سرپرستی مشاوره ای و مشارکتی
3- شکل گیری گروه
4- روحیه و یافتن نوعی حس یگانگی
مرحله سوم: آزمایش مصاحبه(1930-1928)
l برای دست یابی به نگرش کارکنان نسبت به شرایط کار ، سرپرستی و شغل به مدت نیم ساعت با آنها مصاحبه برنامه ریزی شده انجام گرفت.
l نتیجه: نگرشهای کارکنان و ارتباطات و مراوده بین آنها و توجه به آنها از نکات مهم در کار می باشد .
مرحله چهارم :اتاق سیم پیچی(1932-1935)
l 14 نفر از مردان در اتاق جداگانه مورد مطالعه قرار گرفتند.
l نتیجه : عواطف گروهی نقش بسیار موثری در تولید و بهروری ایفا میکند در واقع هنجار های گروهی و روابط غیر رسمی امکان حذف شدن فرد در مقابل فشارهای خارجی را موجب می شود (سید جوادین،1381،ص 101-100)
مهمترين نتايج مطالعات هاثورن عبارتند از:
1ـ مقدار كاري كه هر كارگر انجام مي دهد با قدرت جسمي وي تعيين نمي شود، بلكه عامل تعيين كننده «ظرفيت» اجتماعي اوست.
2ـ پاداشهاي غير اقتصادي در ايجاد انگيزش و خوشبختي كارگر مهم بر عهده دارند.
3ـ سازماندهي براساي تخصص به هيچ وجه مؤثرترين شكل تقسيم كار نيست.
4ـ كارگران در مقابل دستگاه مديريت و هنجارها و پاداشهاي آن به صورت اعضا گروهي همبسته واكنش مي كنند نه به صورت افراد جداگانه.
5ـ رهبري غير رسمي و نقش آن در تعيين و تنفيذ هنجارهاي گروهي از اهميت خاص برخوردار است.(رضائیان،1383،ص54)
l جایگاه مکتب روابط انسانی
پيوستگي مفاهيم آن با مكاتب قبلي و بعدي و انشعابهاي متعدد در اين مكتب به اختلاف نظر هايي در دسته بندي هاي اين مكتب انجاميد . آنچه از اين جدول بر مي آ يد مكتب نئو كلاسيك از دهه 1920 آغاز شد و هنوز هم در قالب نظريه هاي ائتلافي مطرح است.(کوهستانی،آهنچیان،موسوی،1379، ص 76)
چرا نظریه آشوب اهمیت دارد؟
سیستم های پیچیده نگاهی نو به پدیده های است که به علت ارتباط بین اجزای آن و همچنین ارتباط با دیگر پدیده ها، از پیچیدگی بالایی برخوردارند و رفتار جمعی متفاوتی بروز می دهند. بدین معنی که با مطالعه تک تک اجزای یک سیستم پیچیده نمی توان به رفتار جمعی آن دست یافت. به عبارت دیگر، سیستم پیچیده معرف پارادایم پیچیدگی است که عناصر سازنده آن تشکیل شبکه ای را می دهند که اجزاء شبکه دارای برهم کنش هستند و از اندیشه کل نگر بهره می گیرند. پارادایم کلاسیک که بخشی نگر است، بر این فرض استوار است که اگر اجزاء سیستمی را دقیقاً شناسایی کنیم و از عمل کرد آن اطلاع یابیم، قادر خواهیم بود به خواص کلی پدیده و سیستم دست یابیم. مطالعات کیهان شناسی، ساختارهای بی نظم در مواد، زیست شناسی، جامعه شناسی و اقتصاد محدودیت کاربرد این مسئله در مقالات و کتب متعدد را به نمایش گذاشته اند.
نیاز و پیدایش
اغلب پدیدههای طبیعی و بسیاری از ساختهها و آفرینشهای امروزین انسانی را باید تحت ردهٔ عام سامانههای پیچیده به بررسی و مطالعه نشست. هر چند انسان صدها سال است که بررسی سیستمهای پیچیده را آغاز کرده است. اما بررسی این سیستمها در شاخه های مختلفی برداشت مدرن از آن را ایجاد کرده است. در ریاضیات با کشف آشوب در سیستمهای تعینی و همچنین بررسی دینامیکی شبکه های عصبی، بررسی این سیستمها در زمینه کلید خورد. در شیمی و فیزیک، بررسی سیستمهای خود سامانده در غالب مباحث فیزیک آماری و ترمودینامیک غیرتعادلی آغاز شد. مدل سازی تلاطم، سیستمهای فرو مغناطیسی و همچنین پدیده های بحرانی، گامهای مهم بعدی در بسط این مباحث شد. با مطرح شدن مسایل زیست شناختی و انسان شناختی در حوزه ی مدل سازی ریاضیاتی و فیزیکی، تکنیکهای سیستمهای پیچیده رشد روزافزونی پیدا کرده اند. امروزه سیستمهای پیچیده نگاهی کلی نگر بر پدیده دارد و برپایه تئوریهای شبکه های پیچیده، آشوب، پدیده های بحرانی، هندسه فرکتالی، تئوری مقیاسی، تئوری اطلاعات و دینامیک غیر خطی بنا شده است.
سیستمهای پیچیده و علوم بین رشته ای
در دهه های گذشته پس از گذر از نگاه ساده انگارانه و غیر تخصصی به مسائل و حوزه های علمی در دوره های قبل از آن، نوعی نگاه جدید مبتنی بر تخصصی انگاری علمی در اکثر حوزه های علمی ایجاد گردید. این نگاه، در بطن خود، وجود رفتار وابسته بین بسیاری از پدیده ها را نادیده می انگارد. بسیاری از پدیده های طبیعی و نیز اجتماعی، در ذات خود وابستگی بسیاری به حوزه های متنوعی از علوم دارند که نمی توان با نگاه موجود در یک رشته علمی آن ها را تحلیل نمود. بنابراین با رشد پیچیدگی موجود در پدیده ها، نیاز به سطحی از تحلیل فراتر از علوم تک نگر می باشد. در این سطح، در دو دهه گذشته، بنا به اقتضائات موجود جهت تحلیل سیستم های پیچیده، نیاز به تکنیک هایی جدید و مطالعات مبسوطی در این حوزه احساس گردیده است. تشکیل مراکز مطالعاتی متمرکز با رویکرد میان رشته ای از جمله اقدامات پژوهشگاهها در راستای توسعه نگاه علمی تر بر پدیده های وابسته و تحلیل آن ها برا ی درک بهتر پدیده ها می باشد.
سیستم های پیچیده یک شاخه بین رشتهای است که امروزه دامنه وسیعی از مقولات علمی تئوری و کاربردی علم فیزیک و ریاضیات را با دیگر رشتهها از جمله شیمی، علوم زیستی، شاخههای مهندسی و زمینشناسی، اقتصاد، جامعهشناسی و رشته های دیگر مرتبط ساخته است. این گرایش در دو دهه گذشته درتمام مراکز تحقیقاتی و دانشگاههای معتبر دنیا (آمریکا، ایتالیا، فرانسه، آلمان، انگلیس … حتی برخی از کشورهای آسیایی ژاپن، کره، هند…) مورد توجه وسیع قرارگرفته است و درحال حاضر از مهمترین شاخههای علوم نوین هم از دیدگاه شناخت طبیعت و هم از رهیافت کاربردهای وسیع آن در حوزههای دیگر دانش و فناوری به شمار میرود.
ضرورت و اهداف
هدف این گرایش توسعه ابزارهای ریاضی، محاسباتی و یا شبیهسازی با تکیه بر فهم رفتارهای فیزیکی حاکم بر آنها، به منظور توصیف و پیشبینی این گونه پدیدههاست. قدرت روش های سیستم های پیچیده در تحلیل سیستم های بس عاملی و همچنین امکان دسترسی آسان به حجم روز افزون داده ها در امروز این امکان را ایجاد کرده است که هر روز شاهد تولد روشی نوین در زمینه های گوناگون بر پایه ی تفکر سیستم های پیچیده باشیم. کشورهای صاحب قدرت با سرمایه گذاری روی چنین روش هایی تعریف ابزار قدرت را در دنیای چند بعدی امروز تغییر داده اند و برای عقب نماندن از قافله چرا نظریه آشوب اهمیت دارد؟ ی جهانی و همچنین دسترسی به منابع انسانی، اطلاعاتی، نرم افزاری و سخت افزاری وسیع، نیاز به پرداختن به این جنبه از علوم در کشور ما نیز حس می شود. مثال های مهم اطراف ما که اکنون توسط سیستم های پیچیده توصیف می توانند توصیف شوند عبارتند از تلاطم، آشوب، زلزله، فیزیک اقتصاد و بازار سهام، نفت و خیز جمعیت در اکو سیستم ها، ژنتیک جوامع، رشد و گسترش اپیدمی ها، ماده چگال نرم، بیو فیزیک، جامعه شناسی، علوم شناختی، اطلاعات کوانتمی و … . تنوع عناوین فوق خود نشانگر کاربرد این رشته است.
سیستم های انسانی مانند علوم روانشناختی، اجتماعی و اقتصادی، در عصر حاضر که سرعت و حجم ارتباطات و اطلاعات به طور باورنکردنی افزایش یافته است با مسائل پیچیده ای دست و پنجه نرم می کند. روش های کلاسیک در پاسخ به این دست از پرسش ها بسیار ناتوان است. چنین دلایلی باعث حرکت به سمت گرایش های میان رشته ای و جلب توجه فراوان به آنها شده است. دراین رویکردها ابند.معمولا از روش های معمول در یک رشته، معمولا روش های ریاضی، برای توصیف و درک بهتر پدیده ها و مدل سازی آن ها در رشته ای دیگر استفاده می شود. با استفاده از چنین روش هایی مفاهیم کلاسیک در رشته ها دگرگون می شود و مفاهیم جدیدی از دل آنها زاده می شود. همچنین مرز بین سیستم ها از بین رفته و به طبع آن علوم میان رشته ای اصالت بیشتری می یابند.
داده های بزرگ، پیچیدگی و ظهور رفتار جمعی
امروزه به لطف تکنولوژی به خصوص شبکه اینترنت ثبت اطلاعات در حجم بالا امکان پذیر شده است و حجم این اطلاعات ثبت شده با سرعت بالا در حال رشد است. سوالی که مطرح می شود این است که ارزش این اطلاعات کجاست؟ در واقع این داده ها حاوی رازی بزرگ از شکل گیری رفتار جمعی در بسیاری از پدیده هاست. شاید امروزه موفقیت بیشتر کشورهای پیشرو شرکتهای بزرگ مدیون دسترسی به این داده ها و رفتارهای جمعی برآمده از آن باشد. اما منظر دیگر آن فصل جدیدی در نگرش علمی پدید آمده و راهی مستقیم به درک پدیده های طبیعی گشوده شده است. در این نشست با طرح چند مثال کاربردی اهمیت موضوع و نحوه ردیابی این رفتارهای جمعی را مورد مطالعه قرار می دهیم. نشان خواهیم داد که راز سلولهای سرطانی چکونه به زندگی اجتماعی و یا رفتار جمعی فعالیت ژنها گره خورده است و به سادگی نمی توان مسئول سرطانی شدن را به عهده یک ژن کذاشت. در دنیای اقتصاد بحران نیز ریشه یک رفتار جمعی از پارامترهای تاثیرکذار می باشد. مثالهایی دیگر نیزهمچون اوتیسم، ناپایداری اجتماعی دیگر مسالی است که پرداختن به آنها و یافتن راهکاری برای آن بدون در نظرگرفتن رفتارهای جمعی و درک ساختاری آنها کامل نیست.
چیستیِ نظریه: تعریف، نقش و اهمیت
نظریه ها ارکان اساسی علوم را تشکیل می دهند، زیرا تمام تفسیرها و تحلیل های ما از پدیده های طبیعی و اجتماعی در قالب نظریه ها(1) صورت می گیرد. بدون ذهن مسلح به نظریه، قادر به درک علمی از جهان پیرامون خود نیستیم. نظریه به داده
چیستیِ نظریه: تعریف، نقش و اهمیت
نویسنده: سید محمد مهدی زاده
نظریه ها ارکان اساسی علوم را تشکیل می دهند، زیرا تمام تفسیرها و تحلیل های ما از پدیده های طبیعی و اجتماعی در قالب نظریه ها(1) صورت می گیرد. بدون ذهن مسلح به نظریه، قادر به درک علمی از جهان پیرامون خود نیستیم. نظریه به داده ها و مشاهدات هر فرد نظم، ترتیب و میدان دید می دهد.
فرداینگلیس(2) نظریه را لذت تبدیل ماحصلِ صرف تجربه به الگوها و صورت بندی های دارای معنا، و هدف از نظریه پردازی را «درک کردن»(3) می داند. وی می نویسد: «نظریه پردازی یعنی گرد هم آوردن تکه ها و قطعات زیادی از تجارب و رویدادها به گونه ای که الگوی آن ها را مشاهده کنیم؛ و احتمالاً درکِ زنجیره ی علل یا به زبان دیگر، درک این که مردم برای آن چه انجام داده اند چه دلایلی دارند» (اینگلیس، 4:1377).
«نظریه را می توان نوعی عدسی به شمار آورد که وقتی از درون آن نگاه می کنیم، این امکان را فراهم می آورد تا آن چه را در جریان است، به روشنی مشاهده کنیم. یا ممکن است نظریه را چارچوبی به شمار آورد که موضوعات در درون آن به نظم آورده می شوند و بین عناصر و اجزا رابطه برقرار می شود. بدین ترتیب، نظریه وار صحبت کردن یعنی صحبت کردن با هدف درک چیزی. نظریه، خالق درک جدیدی است و بدین خاطر خالقِ نوع جدیدی از دانش است که به نوبه ی خود، اقدام جدید را امکان پذیر می سازد» (همان:6-5).
کوین ویلیامز(4) در تعریف نظریه می نویسد: «نظریه بخشی از کوشش محققان برای قابل فهم کردنِ رویدادهایی است که پیرامون آن ها جریان دارد. هدف نظریه، تشریح
و کمک به درک و تفسیر پدیده ها و ارائه ی رهنمودهایی است تا نشان دهد که چرا چنین پدیده هایی به شیوه هایی خاص اتفاق می افتد» (ویلیامز، 14:1386).
وی توسعه ی نظریه ها، مفاهیم و چشم اندازها را برای درک و فهم رسانه ها ضروری می داند. در تعریفی دیگر، استیفن لیتل جان(5) (1384) نظریه را تلاش در جهتِ توصیف، تبیین و تفسیر یک تجربه، پدیده و رویداد تعریف می کند.
لیتل جان دو کلیت را درباره ی نظریه ها مطرح می کند:
«اول این که تمام نظریه ها انتزاعی هستند. به این معنا که در هر نظریه بر موارد خاصی تأکید و سایر موارد نادیده انگاشته می شود. هیچ نظریه ای به طور کامل نشان دهنده ی واقعیت نیست. دوم این که تمام نظریه ها را باید همچون ساختاری درنظر گرفت که مردم پایه های آن را بنا کرده اند و خداوند دستی در آن ندارد. نظریه پردازی صرفاً کشف یک حقیقت پنهان نیست. نظریه ی، شیوه نگاه کردن یا دیدنِ واقعیات، سازماندهی و اداره ی آن هاست» (لیتل جان، 72:1384).
نظریه ها از دو اصل یا جزء «مفهوم»(6) و «توصیف و تبیین»(7) تشکیل می شوند. اولین و اساسی ترین جنبه ی یک نظریه، مفاهیم آن است. مفاهیم، بر ساخته های ذهنی دانشمندان برای فهم پذیریِ پدیده ها هستند. دانشمندان با ساختنِ مفاهیمی که به عنوان توضیحاتِ «مختصر شده ی» پدیده های جهان تجربی عمل می کنند، روند تحقیق و پژوهش را آغاز می کنند. هر رشته ی علمی مجموعه ای منحصر به فرد از مفاهیم ویژه ی خود است.
«پردازشِ مفهوم اساساً در وجود انسان هاست. تمام دنیای نمادین با تمام شناخته ها و ناشناخته های آن، از شکل گیری مفاهیم نشأت می گیرند. بنابراین یکی از اهداف نظریه، ارائه ی مفاهیم مفید و مناسب است» (لیتل جان، 4:1384-73).
«یک مفهوم، انتزاعی است که یک قسمت از واقعیت را توصیف می کند و یک نام کلی است برای نمونه های مشخصی از پدیده ای که توصیف می شود» (شومیکر، تانکارد و لاسورسا، 29:1387). مفاهیم ابزار کاوش و جستجو هستند و نقش های مهمی در علم دارند. اولین و مهمترین نقش مفاهیم، نقش ارتباطی است. بدون تفاهم درباره ی مجموعه ای از مفاهیم، «ارتباط بین ذهنی» امکان پذیر نیست. به یاد داشته باشیم که مفهوم، خودِ پدیده نیست، بلکه نمادی از پدیده است. در نظر گرفتن مفاهیم به عنوان پدیده ها ما را به خطای مادی انگاری می کشاند: خطاهایی که مفاهیم نظری را حقیقی در نظر می گیرند و نه نتایج تفکر انسانی. دومین نقش مفاهیم، ارائه دیدگاه (راهی برای نگریستن به پدیده های تجربی) است. مفهوم سازی علمی، به جهان ادراکات نظم و انسجامی می بخشد که پیش از مفهوم سازی امکانِ درک آن وجود نداشت.
سومین نقش مفاهیم، استفاده از آن ها برای طبقه بندی و تعمیم است. دانشمندان تجربه ها و مشاهدات خود را با مفاهیم طبقه بندی، سازماندهی و منظم می کنند و تعمیم می بخشند. چهارمین نقش مفاهیم آن است که آن ها در حکم اجزای نظریه ها هستند و در تبیین و پیش بینی ها کاربرد دارند. مفاهیم، عناصر کلیدی در هر نظریه اند؛ زیرا آن ها شکل و محتوای نظریه را تعیین می کنند. مفهوم سازی و ساخت نظریه با هم ارتباط نزدیکی دارند.
دومین جزء یا بخش نظریه ها، توصیف و تبیین است. توصیف و تبیین در مورد نظریه، فرایندی ورای نامیدن و تعریف محض متغیرهاست، و ترتیب روابط بین متغیرها را نشان می دهد. در تبیین وقایع، علت و دلیل وقوع پدیده ها توضیح داده می شود.
جولیا وود(8) (2000)، اهداف نظریه پردازی در حوزه ی علوم انسانی را «توصیف»، «تبیین»، «پیش بینی یا درک»(9) و «اصلاح یا تغییر»(10) پدیده های اجتماعی و انسانی بیان می کند. وی گام اول در شناخت و معرفی یک پدیده را توصیف آن پدیده می داند که الزاماً انعکاس بی طرفانه ی واقعیت عینی نیست، بلکه دارای بُعد ذهنی است.
تبیین، کوششی برای فهم چرایی و چگونگی رفتار و عملکرد پدیده ها و شناسایی روابط [علّی] بین آن هاست. سومین هدف نظریه پردازی، پیش بینی و کنترل است که پس از شناخت روابط قانونمند و علّی بین پدیده ها صورت می گیرد. پیش بینی و کنترل، عمدتاً هدفِ تجربه گرایان است؛ در مقابل، انسان گرایان علاقه ای به پیش بینی و کنترل ندارند، بلکه در صددِ درک و فهم [معنای] پدیده ها، افعال و کنش های انسانی هستند. برای این دسته از نظریه پردازان، یک نظریه ی خوب، نظریه ای است که درباره ی یک وضعیت، فرایند و پدیده ی خاص، فهم و بصیرت لازم را فراهم کند.
چهارمین هدف بعضی نظریه پردازان، تلاش مجدّانه برای ایجاد تغییرات اجتماعی مثبت و انجام اصلاحات از رهگذر نظریه های انتقادی است؛ نظریه هایی که با تأکید بر پیوند دانش و ارزش به توصیف و تفسیر بسنده نمی کنند و نقد و تغییر را رسالت و مسئولیت علم و عالِم می دانند.
نقشها و کاربردهای نظریه
اندیشمندان و پژوهشگرانِ عرصه ی علم و معرفت بر نقش و اهمیت نظریه در علم اتفاق نظر دارند و هر یک نقش هایی را برای آن برمی شمارند. لیتل جان نقش های هشتگانه ی زیر را برای نظریه برمی شمرد:
1. اولین نقش نظریه، تنظیم و خلاصه کردن دانش است. دنیا به صورت اطلاعات مجزا و پراکنده است و لذا افراد نیاز به تنظیم و ترکیب اطلاعات دارند. نظریه
یکی از راه های دست یافتن به روش تنظیم دانش است. یکی دیگر از مزایای این نقشِ نظریه، خدمات و کمک های نظریه به کل دانش است. محقق نیاز ندارد هر تحقیقی را از ابتدا شروع کند؛ چرا که دانش در مجموعه ای از نظریه ها ارائه شده است و محقق می تواند هر مطالعه ای را با آگاهی و دانش منظم از تعمیم های دانش پژوهان پیشین آغاز کند.
2. دومین نقش نظریه، تمرکز است. نظریه ها علاوه بر تنظیم اطلاعات، بر بعضی از متغیرها و روابط آن ها تأکید و بقیه ی موارد را خارج می کنند. بنابراین، نظریه ها همانند نقشه عمل می کنند.
3. سومین نقش نظریه، روشن کردن یا توضیح مشاهدات است: نظریه علائمی برای تفسیر، توضیح و درک پیچیدگی روابط انسان ارائه می دهد.
4. چهارمین نقش نظریه پیش بینی است. اکثر نظریه ها به نظریه پرداز امکان پیش بینی حوادث و رویدادها را می دهند.
5. پنجمین نقش نظریه، نقش کاوشگرانه ی آن است. این نقش نظریه در کمک به کشف مطالب به منظور کسب شناخت بیشتر و گسترش هر یک از نقش های دیگر آن بسیار مهم و حساس است.
6. نظریه ها نقش ارتباطیِ ضروری و لازمی دارند. نظریه چارچوبی برای ارتباطات و محل آزادی برای بحث، تبادل نظر و انتقاد فراهم می آورد.
7. هفتمین نقش نظریه، کنترل است. این نقش از پرسش های ارزشی حاصل می شود که در آن ها نظریه پرداز می کوشد تأثیر و خصوصیاتِ رفتاری خاص را مورد قضاوت و بررسی قرار دهد.
8. نقش نهایی نظریه، حالتِ زایشی آن است. این نقش به معنای استفاده از نظریه در جهت برخورد با زندگی فرهنگی حاکم و ایجاد راه های جدید زندگی و به معنیِ استفاده از نظریه برای رسیدن به تحول است. نقش زایشی در برگیرنده ی قدرت مبارزه با تصورات حاکم بر فرهنگ، طرح پرسش های اساسی در مورد زندگی اجتماعی موجود، تقویت روند بازنگری بدیهیات و ایجاد راه های جدید برای اَعمال اجتماعی است (لیتل جان، 9:1384-88).
اسکیدمور(11)، فواید و کاربردهای نظریه را به شرح زیر خلاصه می کند:
1. نظریه می تواند افکار جدیدی را در روند حل مسائل نظری برانگیزد.
2. نظریه ممکن است الگوهایی از موضوعات و مسائل مورد بحث ارائه دهد، به گونه ای که بتوان توصیفی جامع و طرح گونه از آن ها عرضه کرد.
3. تجزیه و تحلیل و نقد هر نظریه ممکن است به نظریات تازه ای منجر شود.
4. نظریه می تواند الهام بخش فرضیاتِ علمی تازه ای باشد (اسکیدمور، 1979 به نقل از توسلی، 29:1369).
لیتل جان علاوه بر برشمردن نقش های هشتگانه برای نظریه، چهار کاربرد نظریه را چنین بیان می کند:
1. نظریه ها به ما کمک می کنند تا ببینیم.
دنیای حوادث و رویدادها به شیوه های گوناگون قابل تجربه است. آن چه مهم است، چگونگی تجربه جهان است. آن چه را هنگام نگاه کردن می بینیم، به نظریه های ما بستگی دارد.
2. نظریه ها به ما کمک می کنند جستجو کنیم.
خواستِ ما برای دانستن بیشتر درباره جهان، یکی از دلایل معروف بودنِ زیاد نظریه هاست. نظریه ها نه تنها آن چه را می دانیم رمزگذاری می کنند، بلکه به ما اجازه می دهند که بیشتر یاد بگیریم.
3. نظریه ها به ما کمک می کنند انتقاد کنیم.
نظریه ها به ما قدرتِ نقد و ارزیابیِ وضعیت ها و شرایط نابسامان اجتماعی و فرهنگی را می دهند. چنان که نظریه های انتقادی با تعریف و ترسیم ارزش ها و حقایق راستین، واقعیت ها را به نقد می کشند.
4. نظریه ها به ما کمک می کنند عمل کنیم.
در شرایط اجتماعیِ مدرن، تصمیم گیری در مورد چگونگی عمل کردن، مبهم و پیچیده است. لذا مجبوریم برای تصمیم گیری در مورد چگونگی عمل کردن و نوع آن، قضاوت کنیم. نظریه ها گاهی اوقات به ما کلیدهایی چرا نظریه آشوب اهمیت دارد؟ برای چگونگی عمل کردن در مواجهه با وضعیت های مشکل را می دهند، زیرا افعال ما به وسیله نظریه ها هدایت می شود (لیتل جان، 802:1384-796).
در نسبتِ نظریه و تجربه باید گفت که نظریه ها کاملاً انتزاعی و فاقد زمینه در تجربیاتِ واقعی نیستند. تجربه بر نظریه تأثیر می گذارد و نظریه نیز به نوبه ی خود بر درک تجربیات فردی تأثیر دارد. تصور اکثر مردم این است که علم، مشاهده دقیق است. در این تصور، دانشمند با «واقعیت های ناب» سر و کار دارد که لاجرم معرفت تشکیک ناپذیر را به بار می آورد. در پوزیتیویسم، نظریه را مَخلَصِ داده ها بر می شمردند؛ ولی بسیاری از فیلسوفانِ معاصرِ علم با این تأکیدِ اصالت تجربی بر جنبه ی تجربی علم مخالفت کرده، نقش قاطع و مهم مفاهیم نظری را در پیشرفت علمی یادآور شده اند؛ یکی از دلایل عمده ی این مخالفت آن است که هیچ امر واقع تعبیر ناشده ای وجود ندارد. بهره ی تجربی علم شامل مشاهدات و اطلاعات (داده ها) و بهره ی تعبیری شامل مفاهیم، قوانین و نظریه هاست.
آزمون نهایی هر نظریه این است که درک ما از جهانی که در آن زندگی می کنیم تا چه حد گسترش می دهد. آزمون هر نظریه در عرصه ی ارتباطات و رسانه هم این است که درک ما را از نقش و تأثیر رسانه ها و ارتباطات در زندگی روزمره تا چه حد بسط می دهد. نظریه ی خوب کمک می کند تا دانش ما از رسانه های جمعی گسترش یابد (ویلیامز، 22:1386).
با شناخت انواع نظریه های رسانه و درک آن ها، امکان تفسیر رخدادها به شیوه هایی قابل انعطاف تر، سودمندتر و مشخص تر فراهم می آید.
1. Theories
2. F. Inglis
3. unederstanding
4. K. Williams
5. S. Little john
6. Concept
7. Description and Explanation
8. J. Wood
9. Predict of understanding
10. Refrom or change
11. S. Moore
منبع : مهدی زاده، سید محمد، (1389)؛ نظریه های رسانه: اندیشه های رایج و دیدگاه های انتقادی، تهران: نشر همشهری، چاپ اول 1389.
نظریه کوانتوم و معجزات خدا
در این بخش از برگی از یک کتاب سایلاو، می خواهیم برگی از کتاب کوانتوم فلسفه و خدا را ورق بزنیم و در خصوص ارتباط بین فیزیک کوانتوم و خدا به تفسیری از نظریه کوانتوم بپردازیم که بر اساس آن، خداوند می تواند با معین کردن عدم قطعیت های کوانتومی دست به معجزات بزند. از همه مهم تر این که در چنین تفسیری از نظریه کوانتوم، اساسا نقض قوانین طبیعت اتفاق نمی افتد. این مسئله از این حیث حائز اهمیت هست که در دوران حاکمیت فیزیک نیوتنی دفاع از امکان پذیری معجزات خدا مستلزم توجیه نقض قوانین طبیعت بود. چرا که نه فیزیک نیوتنی اجازه نقض قوانین طبیعت را می داد و نه مخالفان چنین رویکردی، دست از ادعای خود مبنی بر این که “خدا قوانینی را که با یک دست وضع می کند، با دست دیگر نقض نمی کند" برمی داشتند.
مقایسه نظریه کوانتوم و فیزیک نیوتنی
جانر تاسلامان در فصل یک کتاب کوانتوم فلسفه و خدا به تشریح دوران پیش از ظهور فیزیک کوانتوم می پردازد و علاوه بر نخستین دیدگاه های مبتنی بر سطح میکرو و بالاخص اتم گرایی، فیزیک ارسطو را نیز بررسی می کند. وی همین طور به دوران حاکمیت فیزیک نیوتنی می پردازد و نشان می دهد که در آن دوران تحت تاثیر فیزیک نیوتنی درکی موجیبت گرا-مکانیکی از جهان رایج شده بود. در اصل اهمیت نظریه کوانتوم را می توان در مقایسه با فیزیک نیوتنی بهتر متوجه شد. نظریه کوانتوم، اگرچه به ریاضیات و تجربه گرایی در علم ارج می نهد، اما با هر سه فرض اصلی فیزیک نیوتنی یعنی موجبیت گرایی، تقلیل گرایی و نیز درک علمی رئالیستی از علم مخالفت می کند.
حوزه علم مدرن و فلسفه
فیزیک کوانتوم و خدا
تا قبل از ظهور فیزیک کوانتوم یعنی از قرن هفدهم تا قرن بیستم در مباحثات فلسفی مهم مرتبط با خدا چنین پنداشته می شد که جهان در مورد مسائلی مانند فاعلیت الهی، معجزات خدا، شر و اراده ی آزاد همواره دارای ساختاری موجبیتی است. البته با ظهور فیزیک کوانتوم هنوز هم هستند افرادی که به رویکرد موجبیت گرا پایبند مانده اند. اما به هر حال اهمیت رابطه بین فیزیک کوانتوم و خدا از آنجاست که نظریه کوانتوم برای اولین بار از ساختار ناموجبیت گرای عینی جهان حمایت کرده است. پرواضح است که در خصوص ارتباط فیزیک کوانتوم و خدا می باید تمام مسائلی که پیش تر در چارچوب موجبیت گرایی بررسی شده اند، موردبازبینی قرار گیرند. جانر تاسلامان در کتاب کوانتوم، فلسفه و خدا رابطه بین فیزیک کوانتوم و خدا را به دقت مورد بررسی قرار داده است و در عین رویکردهای مبالغه آمیز در خصوص ارتباط نظریه کوانتوم با خدا را مورد نقد قرار داده است.
ایجاد معجزه با معین شدن عدم قطعیت های کوانتومی
جانر تاسلامان در کتاب کوانتوم فلسفه و خدا نشان می دهد که برخی مخالفت ها با معجزات خدا، ناشی از ایدئولوژی بوده است. برای مثال، واضح است که بی خدایان به دلیل اعتقادات خود مبتنی بر عدم وجود خدا، معجزات را رد می کنند. اما در این میان افرادی نیز هستند که معجزات را به دلیل نقض قوانین طبیعت مردود می دانند. برای مثال دکارت معجزات را صرفا در معنای عدم نقض قوانین طبیعت معتبر می دانست. این مسئله پس از ظهور فیزیک کوانتوم از اهمیتی اساسی برخودار شد چرا که اگر بتوان تفسیری از نظریه کوانتوم را ارائه داد که در آن خدا بدون نقض قوانین طبیعت دست به معجزه می زند در آن صورت، اعتراض این دسته از افراد از درجه اعتبار ساقط می گردد. جانر تاسلامان در بخش ایجاد معجزه با معین شدن عدم قطعیت های کوانتومی این رویکرد را چنین توضیح می دهد:
“عدم تعین هستیشناختی" مورد تایید تفسیر کپنهاگ به عنوان رایجترین تفسیر نظریه کوانتوم، دفاع از “مفهوم معجزه بدون نقض قوانین طبیعت" را بدون نیاز به مفهوم مداخلهی آغازین امکانپذیر میسازد. بر اساس این رویکرد، با معین شدن عدم قطعیتهای(خلاءهای) کوانتومی که هستیشناختی هستند، ممکن است تغییرات مهم و حتی معجزات در جهان ایجاد شود. میتوان پرسید که آیا تغییرات عمده در جهان (مانند معجزات) را میتوان با دفاع از یک مداخله جزء به کل (bottom-up) توسط رویکردهایی که نظریه کوانتوم و فاعلیت الهی را ادغام میکنند، توضیح داد. قبل از هر چیز، تمام مواد اولیه جهان از اتمها و ذرات زیراتمی تشکیل شدهاند و مداخلات انجام شده در سطح زیراتمی، در واقع در تمام جهان انجام میشود. همچنین در این مورد علاوه بر نظریه کوانتوم، این موضوعِ مطرح شده در نظریه آشوب هم باید در نظر گرفته شود که “یک تغییر کوچک در ورودی، تأثیر بزرگی بر خروجی میگذارد". همانطور که در مطالعات انجام شده در ارتباط با نظریه آشوب هم نشان داده شده است، حتی یک تغییر بسیار کوچک در بخشی از جهان ممکن است تغییرات بزرگی در بخش دیگری از جهان ایجاد کند. به یاد بیاوریم که بر اساس این رویکرد که به “اثر پروانهای" مشهور است، یک پروانه که بالهایش را در دمشق به هم میزند، ممکن است باعث ایجاد طوفانی در استانبول شود. در نهایت، اگر مداخلهی الهی با دانش جهانشمول خدا ادغام شود، با مداخلهای در حد تغییر جهت یک پروانه -با تغییر جهت توسط مداخلات سطح کوانتومی در ذهن پروانه و یا با تغییر جهت پروانه با ایجاد یک جریان هوا با مداخلات سطح کوانتومی-، میتوان چگونگی ایجاد طوفانی که باعث نابودی بعضی از اقوام در متون مقدس میشود را توضیح داد.(66) تأثیر بیان شده توسط اثر پروانهای را میتوان به عنوان “وابستگی حساس به شرایط اولیه" نیز بیان کرد. پیش از درک اهمیت این موضوع در فیزیک، وجود چنین تأثیری در میان عموم مردم با عقل سلیم و مشاهدات ساده تشخیص داده شده بود. این گفتهی رایج بین مردم هم این موضوع را بیان میکند:
یک میخ یک نعل را،
یک نعل یک اسب را،
یک اسب یک سرباز را،
یک سرباز یک جنگ را،
یک جنگ یک کشور را نجات میدهد!(67)
(کتاب کوانتوم فلسفه و خدا- نشر سایلاو – صفحه 183)
نظریه آشوب، اثر پروانه ای و افعال خدا
همان طور که مشاهده می شود در این رویکرد علاوه بر نظریه کوانتوم از نظریه آشوب نیز استفاده شده است. نظریه آشوب که بسیاری آن را با نام ایلیا پریگوژین می شناسند، ابتدا در هواشناسی کاربرد گسترده ای داشت اما بعدها در بسیاری از پدیده های طبیعی هم چون زمین لرزه و حتی ضربان قلب نیز تجزیه و تحلیل شد. در اصل برای درک بهتر نظریه آشوب، استناد به اثر پروانه ای به عنوان یکی از بهترین تعریف های وابستگی حساس به شرایط اولیه ضروری به نظر می رسد. بر اساس این پدیده تغییرات بسیار جزئی (مثل بال زدن پروانه) در سیستم های دینامیکی آشفته مانند جو زمین، می تواند تغییراتی شدید مانند وقوع طوفان را در کشورهای دیگر به بار بیاورد. جانر تاسلامان در کتاب کوانتوم فلسفه و خدا علاوه بر تحلیل نظریه آشوب ارتباط آن را با فاعلیت الهی نشان می دهد. حال، با این تعریف از نظریه آشوب، می توانیم ادغام این نظریه با نظریه کوانتوم و ارتباط بین فیزیک کوانتوم و افعال خدا را بهتر درک کنیم.
در نظریه آشوب، اثر پروانهای در چارچوب قوانین موجبیتگرا مورد بررسی قرار میگیرد. اگر نظریه آشوب و نظریه کوانتوم با هم در نظر گرفته شوند،(68) میتوان سعی کرد تغییرات کوچکی را که میتوانند نتایج بزرگی داشته باشند، با “معین شدن عدم قطعیتها" توسط خدا توضیح داد (ناموجبیتگرایی را وارد این روند کرد). نکته مهم برای ما این است که ببینیم یک تأثیر جزء به کل تا چه حد میتواند نتایج مهمی به همراه داشته باشد. در تعاملات ذرات کوچک ماده با ذرات کوچک اطراف و محیط –که به شکل برخورد انجام میشود- این ذرات طی مدت چند ساعت که از نظر ما مدت زمان کوتاهی است، وارد کوادریلیون ها تعامل میشوند. اگر همانطور که نظریه کوانتوم نشان میدهد، قوانین جهانی دارای ساختار احتمالی در ذات خود باشند، طی کوادریلیونها تعامل میتوان با مداخله در احتمالاتی که به لحاظ هستیشناختی وجود دارند، تغییر بسیار بزرگی به وجود آورد. اجازه دهید تصور کنیم یک موشک، دور جهان پرواز میکند و به مکان قبلی خود میرسد. اگر مدار این موشک به میزان یک تریلیونیوم درجه منحرف شود، در دور اول، تفاوت قابل ملاحظهای وجود نخواهد داشت، اما بعد از یک تریلیون دور یک درجه تفاوت اتفاق میافتد، با 90 تریلیون بار دور زدن مدار اولیه 90 درجه منحرف میشود و با 180 تریلیون بار دور زدن مدار کاملاً معکوس میشود. هنگامی که تغییرات کوچکی که با مداخلهی آگاهانه در احتمالات به وجود میآیند، در تعداد بسیار زیاد تکرار شوند و این احتمالات، هدفمند و با آگاهی الهی انتخاب شوند، تغییرات بسیار زیاد و نتایج غیر منتظره میتواند بدون نقض قوانین طبیعت ایجاد شود.(69)
قانون احتمالاتی آنتروپی در توزیع اتمها / مولکولها، مانند اتمها / مولکولهای موجود در هوا ظاهر میشود. احتمال اینکه یک مولکول هوا در یک نیمه از اتاق قرار بگیرد ½ است، اما احتمال ریاضی این که همه اتمها در یک اتاق، احتمالی مشابه را ایجاد کنند به حدی کم است که باعث میشود درک کنیم که چرا مولکولها در تعداد بالا، رویدادهای شگفتانگیز با احتمال پایین (معجزات) را تقریباً نشان نمیدهند. جورج گاموف[1] میگوید برای این که مولکولهای موجود در هوای یک اتاق در یک نیمهی آن جمع شوند، باید 10299.999.999.999.999.999.999.999.998 ثانیه صبر کنیم. اگر به یاد بیاوریم که عمر تخمینی جهان در مجموع حدود 1017 ثانیه است، درک میکنیم که چرا نباید از خفگی به خاطر تجمع مولکولها در یک نیمه از اتاق بترسیم.(70) اگر حرکت مولکولها را بتوان با معین کردن عدم قطعیتهای برآمده از نظریه کوانتوم هدایت کرد، یعنی اگر ما استدلال کنیم که “احتمالات معرفتشناختی" در قانون آنتروپی در واقع “احتمالات هستیشناختی" هم هستند و خدا با معین کردن این احتمالات (عدم قطعیتها) مداخله میکند، بسیاری از معجزات که با حرکت اتمها/مولکولها ممکن است به وجود بیایند، میتوانند بدون نقض قوانین طبیعت توضیح داده شوند. علاوه بر این به دلیل ورود عدم تعین به این روند، دیگر نیازی به مفهوم “مداخلهی آغازین" نیز نخواهد بود، زیرا حوزهای که اکنون در آن امکان مداخله وجود دارد، نه تنها در آغاز، بلکه در سطح اتمی، در همه زمانها، به طور گستردهای در سراسر جهان وجود دارد. اجازه دهید رویدادی خیالی را در نظر بگیریم که در آن قومی که تلاش میکند پیامبری را به قتل برساند، به دلیل حرکت و دور شدن مولکولهای هوای محیطی که این قوم در آن قرار دارد، ناکام میماند. بدون شک این پدیده از دیدگاه خداباورانه «معجزه» نامیده میشود، اما همانطور که میبینید، این معجزه را میتوان با تحقق احتمالات بسیار کوچک بدون نقض قوانین طبیعت ایجاد کرد.(71)
(کتاب کوانتوم، فلسفه و خدا – نشر سایلاو – صفحه 184)
تفاسیر مختلف نظریه کوانتوم و معجزات خدا
پیش تر در مقاله مداخله آغازین و تحقق معجزات بدون نقض قوانین طبیعت به رویکردی پرداخته شد که نشان می داد خدا می تواند بدون نقض قوانین طبیعت از طریق مداخله در همان لحظه آغاز جهان، وقوع معجزات را پیش بینی کند و به این ترتیب می توان از وقوع معجزات بدون نقض قوانین طبیعت دفاع کرد. با توجه به وجود تفاسیر متفاوت از نظریه کوانتوم، هنوز نمی توان به درستی هیچ یک از این رویکردها رای داد، با این حال می توان علاوه بر مداخله آغازین به مداخلات کوانتومی در توضیح وقوع معجزات اشاره کرد و حتی پیش بینی کرد در صورت ادغام آن با نظریه آشوب این توجیه از نقطه نظر عدم نقض قوانین طبیعت، به تفسیر قابل دفاعی تبدیل شود. این درست همان نقطه ای است که اهمیت ظهور فیزیک کوانتوم و ارتباط آن با افعال و معجزات خدا را نشان می دهد. جورج الیس یکی از اندیشمندانی است که با تکیه بر مداخلات در سطح کوانتومی تلاش کرده تا مسائلی چون وحی پیامبران را نیز در چارچوب قوانین طبیعت توضیح دهد. جانر تاسلامان در کتاب خود به رویکرد الیس نیز اشاره می کند:
حال بیایید با این رویکرد، معجزهی شکافتن دریا برای حضرت موسی را نیز در نظر بگیریم. این بار گفته میشود که خدا مولکولهای آب را به سمت راست و چپ هدایت میکند و با معین کردن عدم قطعیتهای کوانتومی، معجزه را بدون نقض قوانین طبیعت ایجاد میکند. کسانی که احتمالات مربوط به حرکت مولکولها را معرفتشناختی در نظر میگیرند، میتوانند با “مداخلهی آغازین"، مدل ذکر شدهی معجزه بدون نقض قوانین را اتخاذ کنند. کسانی هم که با کمک نظریه کوانتوم وجود “احتمالات هستیشناختی" را میپذیرند، میتوانند دیدگاه معجزه بدون نقض قوانین طبیعت را با استناد به “مداخله در لحظه" اتخاذ کنند.
وحیهایی که به پیامبران شده است، جایگاه مهمی در ادیان توحیدی دارند و این موقعیتهای خارقالعاده نیز با نظریه کوانتوم مرتبط شدهاند و تلاش شده است در چارچوب قوانین طبیعی توضیح داده شوند. جورج الیس میگوید، خدا میتواند بدون نقض هر گونه قوانین طبیعت از طریق مداخلات در سطح کوانتومی، وحی کند.(72) الیس همچنین اشاره میکند که صرف نظر از وحی، خدا میتواند با معین کردن عدم قطعیتهای کوانتومی بر مغز انسان تأثیر بگذارد، به همین ترتیب مغز بر بدن و بدن هم بر محیط اطراف این تأثیر را گسترش میدهند.(73) الیس استدلال میکند که دیدگاه او از وحی ممکن است برای بسیاری از فیلسوفان و دانشمندان “ناخوشایند" باشد؛ اما آنها موفق به رد این دیدگاه نخواهند شد، زیرا با هیچ یک از دیدگاههای اساسی فیزیک مدرن مخالف نیست. به نظر الیس، این رویکرد، اعتقاد به وحی را –که برای باور مذهبی ضروری است- بدون اتخاذ دیدگاه معجزه با نقض قوانین طبیعت میسر میسازد.(74) در نهایت، الیس سعی نکرده است رخ دادن وحی را اثبات کند (الهیات طبیعی). اما سعی کرده است الهیاتی را ایجاد کند که علاوه بر سازگاری با علم مدرن، با این اعتقاد همخوانی دارد که خدا حتی برای وحی و معجزات هم قوانین طبیعت را نقض نمیکند، به عبارت دیگر او سعی کرده است، “الهیات طبیعت" را ایجاد کند.
(کتاب کوانتوم، فلسفه و خدا – نشر سایلاو – صفحه 186)
دست آخر بد نیست یادآوری کنیم، ظهور چنین رویکردهایی و حتی دفاع از آن ها به معنای دفاع از وقوع معجزات به این شکل نیست، بلکه تنها به معنای ممکن بودن وقوع معجزات به این شکل می باشند. به عبارتی وجود تفاسیر مختلف از نظریه کوانتوم و همین طور ادامه مناقشات بر سر پیامدهای فلسفی آن تا به حدی است که نمی توان رای به درستی قاطع یکی از این تفاسیر داد. تلاش ما در سایلاو، انتشار کتاب هایی است که با بیانی مستدل به بررسی این رویکردها پرداخته اند و در ادامه، به انتشار آثاری که از رویکردهای دیگر در ارتباط بین فیزیک کوانتوم و خدا دفاع می کنند نیز، خواهیم پرداخت.
چرا نظریه آشوب اهمیت دارد؟
اثر پروانه ای به این موضوع اشاره میکند که اتفاقات کوچک و جزئی زندگی ما گاهی اوقات سرنوشت ما را به طور کامل تغییر میدهد. اثبات شده است که گاهی اوقات ارتعاش حاصل از بال زدن یک پروانهی کوچک میتواند باعث ایجاد یک طوفان بزرگ و سهمگین شود.
خیلی وقت ها ما تصمیماتی میگیریم که اصلا به آنها توجه نمیکنیم. اما همین تصمیمات کوچک زندگی ما را شکل میدهند و می توانند مسیر زندگی ما را تغییر دهند.
در ویدئوی زیر چندین مثال کاربردی در این مورد برایتان آوردهام که به طور کامل به اهمیت این موضوع پی ببرید.
اثر پروانه ای چگونه زندگی شما را متحول میکند؟
با مشاهدهی ویدئو زیر با اثر پروانه ای آشنا می شوید. سپس با کاربرد این تئوری در زندگیتان، کسب و کار و فروشگاه اینترنتی خود آشنا خواهید شد.
پیشنهاد می کنم هرگز این ویدئو را از دست ندید…
اگر موفق به مشاهدهی ویدئوی بالا نشدید، پیشنهاد میکنم متن زیر را که از ویدئوی بالا نوشته شده است را مطالعه کنید…
در کسب و کارها نیز اثر پروانه ای وجود دارد و گاهی اوقات یک تصمیم ساده و به ظاهر کوچک میتواند سرنوشت شغلی و کاری شما را تغییر دهد.
جالب است بدانید که تفاوت بین برندهای بزرگ با برندهای کوچک در توجه به جزییات است. جزییات است که مشخص میکند شما در کسب و کار خود برند باشید یا نه؟
مشتریان شما را انتخاب کنند یا خیر؟ و همین جزییات است که تفاوت بسیار زیادی را بین برندهای موفق و شکست خورده را به وجود میآورد.
فروشگاههای اینترنتی نیز از همین اصل پیروی میکنند و جالب است بدانید که یک فروشگاه موفق و یک فروشگاه ناموفق تا 90 درصد از کارهایشان شبیه هم است. هر دو وقت زیادی برای راه اندازی کسب و کارشان میکنند.هردو محصولات خود را در سایت قرار میدهند و تولید محتوا میکنند و هر دو برای بازاریابی و تبلیغات هزینه میکنند.
اما فروشگاه موفق در 10 درصد از کارهای به ظاهر کوچک و بیاهمیت خود دقیق میشود و آنها را به بهترین شکل انجام میدهد و به موفقیت بزرگی دست میابد.
در صورتی که فروشگاه موفق هرچند که در 90 درصد کارها (کارهای اصلی) نسبتا خوب عمل کرده، اما به 10 درصد باقیمانده که شاید غیر ضروری و پیش پا افتاده به نظر میرسد، توجهی نکرده و به همین دلیل شکست میخورد.
مفهوم اثر پروانه ای چیست؟
کوچکترین تصمیمات شما،بزرگترین تاثیر را در زندگی و موفقیت شما میگذارد.
اثر پروانه ای یا butterfly Effect به یک تئوری اشاره میکنه و این تئوری میگه که وقتی یک پروانه پرواز میکنه، ارتعاشی از بال زدن این پروانه بهوجود میاد که این ارتعاش می¬تونه باعث راه افتادن یک طوفان بزرگ و سهمگین بشه و البته شواهدی هم وجود داره که این موضوع رو کاملاً تأیید میکنه و حتی فیلمهایی در رابطه با اثر پروانه ای ساخته شده که میتوانید در گوگل سرچ کنید و فیلمها رو مشاهده کنید.
اثر پروانه ای چه تاثیری در زندگی ما دارد؟
ببینید دوستان تصمیماتی که ما میگیریم، میتونه بهطور کلی سرنوشت ما رو تغییر بده.
مثلاً ببینید دانشآموزی که تازه کنکور داده و دانشگاه قبول میشه ممکنه چندین انتخاب داشته باشه و بین تحصیل داخل شهر خودش یا شهرهای دیگه، حق انتخاب داشته باشه. اما موضوع اینه که انتخاب اون فرد میتونه بهطور کلی زندگیش رو تغییر بده و اگر که شما موقعی توی این شرایط قرار گرفته بودین کاملاً متوجه میشید که من چی میگم.
اگر که تحصیل توی یه شهر دیگه رو انتخاب کنید خب کلاً مسیر زندگیتون تغییر میکنه، اگر تحصیل داخل یک رشته دیگه یا داخل شهر خودتون رو انتخاب کنید مسیرتون عوض میشه و به¬طور کلی اون سرنوشتی که می¬تونست در انتظارتون باشه تغییر میکنه.
اگه بخوام یه مثال بهتر بزنم، یه دختر خانمی رو در نظر بگیرید که واسش خواستگار میاد و از بین خواستگارها حق انتخاب داره، اینکه ایشون کدوم یکی از موارد رو انتخاب کنه به طور کلی سرنوشتش رو تغییر میده و ممکنه آیندهای واسش به وجود بیاد که به طور کامل با اون چیزی که قبلا تصور میکرده متفاوت باشه. این یکی از بارزترین کاربردهای اثر پروانه ای در زندگی است.
اما خب این مثالهایی که زدم تصمیمهای مهمی بود که ما در زندگیمون میگیریم.
خیلی اوقات تصمیمهای کوچیک و جزئی ای که ما میگیریم و شاید اصلاً تصمیم حسابشون نکنیم اونها هم می تونن تأثیر زیادی روی زندگی ما بزارن و مسیر زندگی ما رو بهطور کامل تغییر بدن.
مثلاً ممکنه که در شرایطی قرار بگیرید که قبل از اینکه به تختخوابتون برید، بخواید تصمیم گیری کنید که آیا امشب بشینم 10 دقیقه مطالعه کنم یا اینکه برم تو پیج اینستاگرامم ببینم دوستان و آشنایانم چه پستایی رو گذاشتن.
همین موضوعِ ساده میتونه خیلی روی سرنوشت شما اثر بذاره. اتفاقی که برای من در سال گذشته افتاد این بود که یک روز تصمیم گرفتم از تمامی کانالهای اضافی تلگرام و پیجهای سرگرم کننده اینستاگرام بیام بیرون و این کار هرچند که کار کوچیکی به نظر میرسه اما واقعاً انجام دادنش سخته و دلیل سخت بودن این کارم اینه که متأسفانه بهخاطر دغدغهها و مشکلاتی که امروزه باهاش درگیر هستیم،
همهی ما نیاز داریم که سرگرم بشیم و با سرگرم شدن از دست این مشکلات و دغدغهها فرار کنیم و خب راحت ترین راهش هم تماشا کردن تلویزیون، عضویت توی کانالهای فان تلگرام یا فالو کردن پیجهای بیمحتوای اینستاگرامه.
روزی که من این تصمیم رو گرفتم و از تمامی کانالها و پیجهای اضافی خارج شدم، یک راه جدید پیش روی من قرار گرفت و برای اینکه بتونم این زمان خالی رو پرکنم رفتم توی گوگل جستجو کردم و با چند نفر آشنا شدم که آشنایی با این افراد تأثیر زیادی روی من گذاشت و به جرأت میگم که اگر اون موقع اینکار رو انجام نداده بودم هیچوقت کانال تلگرام یا وبسایت موج رادیکال راهاندازی نمیشد و الان در خدمت شما نبودم.
پس ازتون میخوام که شما هم روی تصمیم های کوچیکتون تمرکز کنید و به این موضوع دقت داشته باشید که کوچیکترین تصمیمات میتوانند بزرگترین تغییرات رو در زندگی شما ایجاد کنند.
اثر پروانه ای چه کاربردی در بازاریابی و موفقیت کسب و کار اینترنتی ما دارد؟
ببینید دوستان، دانستن یک نکتهی بسیار ساده و انجام دادن اون میتونه سرنوشت کسبوکار شما رو تغییر بده،
اینکه چطور با مشتریانتون رفتار کنید آیا به اونها احترام میگذارید، آیا خدمات پس از فروش ارائه میدید و آیا به دنبال خلق یک تجربهی خرید لذتبخش برای مشتریانتون هستید؟
ممکنه بگید که این موضوع که کارِ خیلی بزرگیه اما نه. موضوعی که واسهی من پیش اومد و تجربش رو دارم این بود که یکی از مشتریان با ما تماس گرفت و از خدمات ما ناراضی بود و خب ما هم پولمون رو دریافت کرده بودیم،
اما واسه اینکه رضایت مشتریمون رو بدست بیاریم اون موقع تصمیم گرفتم که ازش دلجویی کنم و بهطور کامل راضیش کنم هرچند که ضرر بسیار زیادی هم به من وارد شد.
اما در اون لحظه تصمیم گرفتم که مبنای کارم رو روی احترام به نظر مشتریانم انجام بدم و همین تصمیم ساده باعث شد که اون فردِ ناراضی بعدها هم از من خرید کنه و همینطور افراد دیگهای رو هم با خودش بیاره که از من خرید کنن و به مشتری من تبدیل شن.
این موضوع خیلی مهمه و ازتون میخوام که به کوچکترین مسائل و ریزهکاریهای کسب و کار اینترنتی خودتون دقت کنید و سعی کنید که راهحل مناسبی رو واسهی اونا پیدا کنید،
بین یک برند بزرگ با برندهای کوچیک و ناموفق تفاوت زیادی وجود نداره تنها تفاوت در اینه که برندهای بزرگ روی جزئیات کارشون تمرکز میکنن و بهخاطر رعایت همین جزئیاته که در کارشون موفق میشن.
اما برندهای کوچیک و ناموفق روی اصل کار تمرکز میکنن و هیچوقت به ریزهکاریهایی که باید در کسبوکارشون رعایت کنن، توجه نمیکنند.
امیدوارم که از دیدن این ویدئو و مطالعه متن مقاله بالا لذت برده باشید، اگر قبلا از این تئوری استفاده کردهاید و تاثیر آن را در زندگیتان دیدهاید در کامنتها برای ما بنویسید. همچنین در صورتی که در مورد اثر پروانه ای سوالی دارید، میتوانید آن را در بخش نظرات مطرح کنید.
این مقاله برای شما مفید بود؟ لطفا در کامنتها بنویسید!
نویسنده
من امیر ارسلان بهنام مدیر مجموعه موج رادیکال هستم. به عنوان فردی که تاکنون، با صدها کسب و کار آنلاین موفق کار کردهام، معتقدم که موفقترین افراد در کار و زندگی، همیشه از رابطه win-win پیروی می کنند. در رابطهی برد-برد فروشنده از بابت فروش محصول (کالا یا خدمت) خود سود میکند، خریدار نیز بخاطر رفع نیاز خود خوشحال است. آیا شما در روابط خود به این نکته دقت میکنید؟
دیدگاه شما